درآمد
اهل قلم است و رسالت خويش را در ابلاغ پيام مظلومان به نيكي مي شناسد، از همين رو عاشقانه در پي يافتن پاسخ سئوالاتي بوده است كه روح هر انسان صاحبدردي را مي آزارد. در اين جستجوها از اينكه رنج مردمان دردمند سردشت به شايستگي ديده نشده و درمان كافي، تهميد نگرديده، رنج بسيار برده است و تنها اميدش آن است كه رسانه ها دستي بالا بزنند و از اين دردها بگويند.
شرح حال مختصري را از كودكي،تحصيلات و خانواده تان بگوييد.
در سال 1341 در ماكو به دنيا آدم. دوره ابتدايي را در همانجا سپري كردم و از دوره راهنمايي همراه با خانواده به اروميه آمدم و در آنجا ساكن شديم. پس از اخذ ديپلم، در رشته علوم تربيتي، ادامه تحصيل دادم و ليسانس گرفتم.
كار نويسندگي را از كجا و چه سالي آغاز كرديد؟
از سال 1371 با نگارش قصه هاي كوتاه در روزنامه اطلاعات. البته شغل اصلي من تدريس است. ابتدا در تكاب خدمت مي كردم، سپس به اروميه آمدم و از طريق يكي از دوستان با نشر شاهد بنياد شهيد همكاري را آغاز كردم. البته با ناشرين محلي هم همكاري داشتم.
آيا اثري هم از شما چاپ شده است ؟
بله، در زمينه تربيتي نظامنامه فعاليتهاي اجتماعي دانش آموزان را براي نشر مدرسه نوشتم. در زمينه ايثار و شهادت كتابهاي رازهاي پاك، عرصه شقايق، اينگونه بوده اند، نامه هاي ارغواني، جاري چون آب، جاودانه هاي فرهنگ، به سوي آفتاب و معبر چاپ شده اند و در زمينه نشريات با ويژه نامه حمزه(س) قرارگاه حمزه (س)، ياد ياران (بنياد شهيد)، ميثاق (بنياد شهيد)، هور (بنياد شهيد) و فتح (بنياد حفظ آثار) همكاري داشته ام.
هنگامي كه فاجعه سردشت پيش آمد، كجا بوديد و چگونه باخبر شديد؟
در اروميه بودم. اين خبر بازتاب گسترده نداشت و مانور خاصي روي آن داده نشد. همين قدر شنيدم كه سردشت بمباران شده و مردم هم خبر نداشتند و به پناهگاهها مي رفتند و گاز چون سنگين بود و روي زمين مي نشست، مصدومين داخل پناهگاهها دائما بيشتر مي شدند. از آن سال به بعد، مراسم مختصري گرفته مي شد و چندان در جريان كم و كيف آن نبودم تا امسال كه مراسم سالگرد به شكل جدي مطرح شد و من پژوهشي را در اين زمينه آغاز كردم. قبلا به شكلي كاملا گذرا با اين موضوع سرو كار داشتم،ولي به شكل جدي در اين مورد كار نكرده بودم، وقتي ياد بود امسال پيش آمد، قرار شد طرحي بدهيم.
آيا مطالعات شما ميداني است ؟ يعني آيا به سردشت رفته و از نزديك با بازماندگان فاجعه صحبت كرده ايد؟
خير، از طريق سايتها و كتابخانه ها و اسناد، پژوهش را انجام داده ام. البته تنها كتابي كه در اين زمينه چاپ شده، كتاب «بوي ناآشنا» از انتشارات نشر عابد است. بيشتر اطلاعاتي كه به دست آوردم از طريق سايتها و كارهايي است كه بنياد در سردشت ارائه داده است.
در ميان اسناد ومداركي كه به دست آورده ايد، آيا دليل خاصي براي انتخاب سردشت توسط رژيم عراق براي بمباران شيميايي يافتيد ؟
من در يكي از گزارشهاي خبرگزاري مهر به اين نكته برخورد كه در جريان دادگاه صدام، نواري را به دادگاه ارائه مي كنند كه در آن صداي علي حسن المجيد، پسر عموي صدام، معروف به علي شيميايي شنيده مي شود. در نوار چنين آمده است، «چه كسي مي خواهد حرفي بزند؟ جامعه جهاني؟ لعنت به جامعه جهاني. با سلاح شيمايي همه را خواهم كشت.» و بعد صدايي كه مي گويند متعلق به صدام است، شنيده مي شود كه مي گويد، «بله، مؤثر است، مخصوصا درمورد كساني كه ماسك نمي زنند.» بعد صداي علي شيميايي شنيده مي شود كه در مورد كردها مي گويد كه، «با سلاح شيميايي، همه آنها راخواهم كشت.» در ادامه خبر آمده است كه دادستانها نگفتند كه اين نوار را چگونه به دست آوردند. اين نوار هم منحصرا در دادگاه پخش شده است. از قرار، صدام حسين، بيشتر جلسات خود را با مقامات دولتي ضبط كرده است.
پس استنباط شما اين است كه صدام روي حس كردستيزي، دست به اين خباثت زده است ؟
دست كم بخشي از ارتكاب اين فاجعه، به اين موضوع بر مي گردد. ظاهرا ادعاي طرفداري از خلقها را مي كرد، ما در پس پرده اين ادعاها، اسنادنشان مي دهند كه در واقع پايبند چيزي نبوده است. به نظر من عملكرد كشورهايي هم كه صدام را با اين سلاحهايي مرگبار تجهيز كردند، همين گونه است، هر چند به ظاهر مصدومين ما را معالجه كردند.
در اين مورد توضيح بيشتري بدهيد.
كشورهايي مثل آلمان، هلند، بلژيك واسپانيا اين سلاحها را در اختيار صدام قرار دادند، اما ظاهرا در پذيرش مصدومين شيميايي ما و معالجه آنها، چهره انساندوستانه اي به خود گرفتند. من در ارتباط با مصدوميني كه با اسپانيا بردند، به سندي دسترسي پيدا كردم كه نوشته يكي از مصدومين كرد است. او با نهايت انصاف مي گويد كه در آنجا به ما خيلي محبت كردند، اما البته سودي كه از تحقيقاتي كه روي ما انجام مي دادند، بسيار بيشتر از اينها بود. من در تحقيقاتي كه كردم به اين نتيجه رسيدم كه در اين واقعه، فرآيندي پنهاني وجود دارد، به اين شكل كه اين كشورها سلاحهاي شيميايي را در اختيار عراق قرار دادند تا مردم ما را بكشند ومصدوم كنند و سپس تحت عنوان درمان، تحقيقات خود را انجام دادند و چندان برايشان مهم نبود كه فرد مورد مطالعه، كرد ايراني باشد يا نباشد. براي آنها، همه فقط يك مورد مطالعاتي بودند و لذا كردستيزي صدام مي تواند يكي از علل اصلي باشد.
علل ديگر كدامند؟
بديهي است كه مرزي بودن سردشت هم در اين مسئله نقش مهمي داشت. البته در جنوب و نيز ايلام، كرمانشاه، روستاهاي مريوان و بسياري از نقاط ديگر هم اين اتفاقات روي داده اند. در جاهاي ديگر به نوعي توجيه حمله به نيروهاي نظامي را دارند، اما در سردشت، مستقيما مردم بمباران مي شوند و هيچ نوع توجيه نظامي ندارند.
آيا طرح بمباران سردشت در دادگاه صدام فقط در حد همين بوده است؟
بله، در اين باره، ديگر سخني گفته نشد. اساسا پرونده هشت سال دفاع مقدس ما مطرح نشد، اما در اينجا ذكر يك نكته را ضروري مي دانم. در ابتداي جنگ، سلطه رسانه اي غرب، چنان حاكم بود كه صداي هيچ كس به جايي نرسيد. ماجراي بني صدر و اختلافات داخلي هم بود و در نتيجه، طبيعي است كه كسي به بمباران شهرها،آن گونه كه شايسته بود، توجه نكند. با آن اوضاع، نظام در معرض خطر بود و گمان نمي كنم هيچ كس توقعي جز تلاش براي حفظ نظام را از مسئولان داشت، اما بي مهري به اين مردم، دست كم در دوران آرامش پس از جنگ، چندان پذيرفتني نيست. به هر حال در دادگاه صدام كوچك ترين اشاره اي به ستم او به تمام مردان ايران نشد و مردم سردشت هم، زيرمجموعه اين موضوع كلي قرار مي گيرند. من در تحقيقات خود به نامه هاي بي شماري كه ايران به مجامع بين المللي، به دبير كل سازمان ملل و امثالهم فرستاده، برخورده ام. حتي دبير كل بازرساني را براي بررسي علل ايجاد جنگ و مسائل پيراموني آن به ايران فرستاد، ولي نه به آن نامه ها، پاسخي داده شد و نه به گزارشها اعتنايي شد. يك وضعيت بايكوت خبري مطلق در مورد اوضاع ايران و مظلوميت مردم وجود داشت و سردشت با آنكه اولين شهري بود كه در بمباران شيميايي دچار آسيبهاي جدي شد، كسي به آن توجهي نكرد.
آيا قبل از سردشت، در ابعاد كوچك، از سلاح شيميايي استفاده شده است ؟
بله، در مناطق مختلف غرب و جنوب، از اين سلاحها به شكل محدود استفاده مي شد. حتي من به سندي برخورده ام كه در آن آمده كه افسري عراقي را در اوايل جنگ اسير مي كنند و مي بينند كه او با خود سلاح شيميايي حمل مي كرده است. اين ماجرا جدي گرفته نمي شود. حتي وقتي بازرسان سازمان ملل هم مي آيند، اين موارد را مشاهده مي كنند، اما در گزارش آنها به دبير كل، اشاره اي به اين موضوع نمي شود. بسياري از شركتها و قدرتها، رژيم عراق را به شدت حمايت كردند. تنها سرنخ زنده فروش تسليحات شيميايي به عراق، تاجري هلندي است به نام فرانتس فون آن رانت كه در دادگاه لاهه محاكمه و به 17 سال حبس محكوم شد. تمام افراد ديگر به نوعي از بين رفته اند يا مطلقا خبري از آنها نيست.
درباره اين محاكمه اطلاعاتي را در اختيار ما بگذاريد.
اين فرد همانطور كه عرض كردم تبعه هلند بود، اما بعد تبعه عراق شد و نامش را تغيير داد. هنگامي كه صدام اعدام شد، او از طريق سفارتخانه هلند در عراق به كشورش بر مي گردد و تازه پرونده او رو مي شود. در فيلم ضيافت شوكران هم كه بنياد تهيه كرده، درباره اين فرد مسائلي مطرح شده، ظاهرا قرار شد براي هر مصدوم شيميايي مبلغي حدود 670 يورو غرامت پرداخت شود. قدرتها پشت پرده نمي خواستند اين مسائل را آشكار شوند ولي به هر حال از طريق اين دادگاه، تا حد زيادي حقانيت و مظلوميت ايران اثبات شد.
شايد يكي از علل خصومت رژيم عراق نسبت به مردم سردشت اين بوده است كه آنها به رغم همه فشارها آنجا را ترك نكردند.
بمباران سردشت دائمي بود. سردشت از نظر زيبايي جايي است مثل شمال ايران، منهاي هواي شرجي آنجا. جنگلها و آبشارهاي بي نظير و بكري دارد. اين منطقه دائما مورد تهاجم گروههاي ضد انقلاب بوده. از طرف ديگر سالها قبل از جنگ، هنگامي كه صدام به عنوان معاون حسن البكر به اين منطقه مي آيد، مردم از او به شكل بدي استقبال ميكنند. او كينه آنها را به دل مي گيرد. در هر حال مردم سردشت مرزبانان بسيار شجاع و پايداري بودند و آنجا راترك نكردند. مردم پرجوش و فعالي هستند.
آيا سازمانهاي مردمي ودولتي جهان را در حال حاضر هم در اين مورد سكوت كرده اند؟
جز تعاملي كه مردم شهرهاي هيروشيما، سردشت و حلبچه به دليل مشابهت در فاجعه با يكديگر دارند، من به موردي برنخورده ام. از هيروشيما هيئتي آمده و در سردشت خياباني به نام هيروشيما و در آنجا خيابان به نام سردشت نامگذاري شده كه تنها نام فرهنگي نمادين ما در خارج كشور است. به اعتقاد من، ما دچار يك خلأ فرهنگي در اين زمينه شده ايم، ما اگر بتوانيم سردشت را از نظر ذهني قرينه هيروشيما قرار بدهيم، در واقع براي كل جانبازان شيميايي ايران كاري انجام داده ايم. من در بررسي هايم به دهها مورد شعر و مقاله درباره حلبچه برخورده ام، در حالي كه براي سردشت، حتي يك مرثيه هم پيدا نكرده ام. نام سردشت در خياباني در هيروشيما هست و در تهران نيست، در اروميه هم نيست. به نظر من سردشت مدخلي است كه مي توان از آن طريق، به اين عرصه وارد شد و مظلوميت كل جانبازان شيميايي ايران را نشان داد. من از مسئولين محترم برگزاري سالگرد خواستم كه دست كم يكي از خيابانهاي كوچك منتهي به سفارتخانه هاي كشورهاي متهم به تحويل سلاحهاي شيميايي به عراق، از جمله آلمان، بلژيك، اسپانيا و هلند، به اسم سردشت نامگذاري شود.
حالا فرض را بر اين بگذاريم كه چنين پيشنهادي هم قبول شد. چه فايده اي در شناساندن ابعاد اين فاجعه دارد؟ مگر مردم تهران يا شهرهاي ديگر راجع به تاريخچه و زندگينامه شهرها و افرادي كه نامشان را روي پلاك خيابانها مي بينند، چيزي مي دانند؟
صحيح مي گوئيد. بايد فرهنگ سازي شود. البته من اشاره به نظام درسي هم كردم. بايد حداقل در يكي از كتابهاي درسي درباره اين مقوله و ستمي كه بر عده اي از هموطنانمان رفت، اطلاعاتي براي دانش آموزان درج شود.
آيا در پژوهشهاي خود به اين نتيجه رسيديد كه ژاپني ها در مورد هيروشيما و ناكازاكي چگونه عمل كرده اند؟
من در مورد متون درسي آنها اطلاعاتي ندارم، اما مي دانم كه در برگزاري مراسم ياد بود و نيز انجام كارهاي نمايدين و پوشش خبري درسطح جهان، خيلي خوب عمل كرده اند. ما سواي اينكه در اين زمينه فيلم مستند نداريم، در زمينه بازسازي اين فجايع هم كار در خوري نكرده ايم. ژاپني ها سالهاست كه چه با ابزار سينما و چه ادبيات و چه زمينه هاي ديگر هنري،در اين زمينه به شدت فعاليت مي کنند. ما در مورد مصدومين شيميايي عمدتا دو اثر «از كرخه تا راين» آقاي حاتمي كيا و «ميم مثل مادر» مرحوم ملاقلي پور را داريم. من در پژوهش خود به جمله اي از مرحوم ملي قلي پور هم اشاره كرده ام كه گفته، «اگر من فيلم ميم مثل مادر را به سردشت ببرم و نمايش بدهم، كسي گريه اش نمي گيرد، چون ابعاد و عمق فاجعه در آنجا خيلي گسترده تر از اين حرفهاست و مادران سردشتي، مصائب بسيار هولناكي را تجربه كرده اند.» ما در مورد مصدومين شيميايي در هيچ زمينه هاي كار تأثيرگذاري نكرده ايم. وضعيت و دنياي جانبازان شيميايي، بسيار با ديگر جانبازان تفاوت دارد و نگاه و زبان ديگري را مي طلبد. شما مي دانيد كه گاز خردل غير از تخريبهاي ديگر، سيستم عصبي را مختل مي كند و لذا سواي اينكه خود مصدومين از اين بابت زجر مي كشند، فرزندان آنها نيز در معرض خطر هستند و پرخاشگر، عصبي و بي رمق مي شوند. من هر چه جستجو كردم ببينم آيا پژوهشي در زمينه روانشناسي اجتماعي اين مصدومين و خانواده هاي آنها انجام شده يا نه، مطلقا به چيزي برنخوردم. بايد به شكل جدي به اين موضوعات پرداخت و از آنجا كه مردم سردشت، انسانهاي مقاوم و شجاع و صبوري هستند، قطعا خيلي كارها را مي شود به مدد خودشان به سامان رساند.
در صحبتهايتان اشاره كرديد به فعاليتهاي مردم هيروشيما در انجام كارهاي نمادين در سالگرد اين فاجعه. من در تصاويري كه در فيلم هاي مستند و سينمايي آنها ديدم، به آييني برخوردم كه ژاپني ها به ياد قربانيان آن فاجعه، فانوسهاي كاغذي كوچكي مي سازند و روي دريا رها كنند و مجموعه بسيار زيبا و شگفت انگيز اين حركت را از ياد بيننده نمي رود. آيا در مراسم سردشت قرار است كارهاي نمادين صورت بگيرد يا منحصر به سخنراني و برگزاري نمايشگاه و كارهايي از اين دست خواهد بود؟
من درمورد اينگونه برنامه ريزيها اطلاعي ندارم ؛ ولي صميمانه اميدوارم كه كارهاي نمادين بشود.گلباران مزار شهدا و حتي خود شهر، بي ترديد در ارتقاي روحيه مردم سردشت تأثير به سزايي خواهد داشت و قاعدتا هم نبايد كار دشواري باشد و يا با تكيه بر فرهنگ بسيار غني قوم كرد، مي توان مراسم نمادين بسيار زيبايي را تدارك ديد. به اعتقاد من انجام بسياري از امور، بر خلاف تصور رايج، نياز به بودجه هاي كلان ندارد و فقط نياز به جلب همكاري مردم و هموار كردن راههاي اجرايي دارد. مراسمي كه به آن اشاره كرديد، قطعا يك مراسم خودجوش مردمي است و تحميلي بر دولت ژاپن نيست. ذوق ايراني در دنيا كم نظير است كافي است به مردم، امكان بروز اين ذوقيات داده شود.
برگزاري سمينارها و سالگردهاي رسمي را چقدر در شناساندن موضوع اصلي كه سردشت و قربانيان فاجعه شيميايي است، مؤثر مي دانيد.
به نظر من اين يك قدم ساده است. لازم هست، ولي به هيچ وجه كافي نيست. مردم انتظارات و مطالباتي دارند كه حوزه هاي گوناگون بايد به آنها رسيدگي كنند، ولي برگزاري اين مراسم، حداقل اين فايده را دارد كه اين مردم احساس مي كنند فراموش نشده اند. من اميدوارم در حاشيه اين مراسمها، براي مردم سردشت كارهايي بشود. صرف صحبت و سخنراني، دردي را دوا نمي كند. تأثير اين مراسم تا امروز زياد نبوده.
آيا اگر اين برنامه ريزي ها و هزينه ها مثلا صرف آشناسازي دانش آموزان مدارس با مقوله شود، بهتر نتيجه نمي دهد؟
اين ها تناقضي با هم ندارند، يعني كه اگر ما اين مراسم را بزرگوار نكنيم، لزوما هزينه هاي آن صرف آشناسازي دانش آموزان نمي شود. به هر حال اين گونه مراسم مي توانند نقطه شروع و حركتي باشند. ما امسال پيشنهاد طرح اين مسائل را در متون درسي داديم و از سوي ديگر خواستيم كه فيلم هايي چون ضيافت شوكران از صدا و سيماي محلي پخش شوند. خواستيم كه به جاي فقط روز هفت تير، روز هشتم هم به اين امر اختصاص داده شود كه امسال سنگ بناي آن گذاشت شد
با توجه به اينكه سردشت نخستين شهري است كه در كل تاريخ معاصر، مورد بمباران شيميايي قرار مي گيرد و آن قدر اهميت دارد كه ژاپني ها مي آيند و آن را «خواهر خوانده هيروشيما» تلقي مي كنند و در معرفي آن مي كوشند، به نظر شما ايراد كار در كجاست كه ما به عنوان هموطنان يكديگر، از اين فاجعه و مصدومين آن خبر نداريم؟
ايراد كار در بي توجهي رسانه ها، به ويژه صدا و سيماي داخلي و فرامرزي به اين موضوع است. بهتر است اين سئوال را از رسانه ملي بپرسيد كه واقعا تا چه حد نسبت به اين فاجعه، حساسيت به خرج داده است.
چه كسي بايد اين حساسيت را ايجاد مي كرده ؟ چرا سيما ي مركز اروميه و مركز مهاباد كه فاجعه را از نزديك لمس كرده اند، حساسيت به خرج ندادند؟
واقعا پاسخ اين سئوال را نمي دانم. براي من هم جاي ابهام است ؛ ولي فكر مي كنم بايد طرح موضوع شود.
كتمان رسانه هاي خارجي بديهي و قابل انتظار است. مراكز خودمان چرا درباره اين فاجعه حساسيت نداشتند و ندارند؟
اگر اعتقادي به اصل پاسخگويي داشته باشيم، بايد به اين سئوالات به شكل شفاف پاسخ داده شوند. من واقعا در پژوهشهاي خود، پاسخي براي اين سئوالات پيدا نكردم. من تاكنون به بخش زنده، ميزگرد يا برنامه محكم و دقيق و درستي درباره اين موضوع برخورد نكرده ام. متأسفانه از جنبه هاي سياسي هم روي اين موضوع كار نشده. امروز قدرتهاي بزرگ در پي اثبات اين مسئله هستند كه ايران مي خواهد از انرژي هسته اي براي تهيه سلاحهاي كشنده جمعي استفاده كند. سردشت و مصدومين دردمند آن بهترين سند و شفاف ترين مدرك براي اثبات اين نكته است كه آيا ايران سازنده اين سلاحهاست يا كساني كه اين ادعاها را مي كنند؟ آيا بهتر از اين مي توان افكار عمومي جهان را تحت تأثير قرار داد كه آنها را از طريق رسانه ها با ابعاد اين فاجعه كه هنوز بعد از 20 سال هم غير قابل تحمل است. آشنا سازيم.
به نظر مي رسد كه اگر بتوان دانش آموزان و دانشجويان همان منطقه را در پژوهشهاي ميداني در جنبه هاي مختلف اين فاجعه درگير كرد، نتايج بسيار خوبي به دست خواهد آمد. آيا اين موضوع اساسا مطرح است؟
خير، به صورت فراگير پژوهشهاي علمي صورت نگرفته. علل وقوع اين حادثه، آثار و تبعات آن و به ويژه آثار روحي و رواني در مصدومين و فرزندان آنها بسيار جاي كار دارد. من دل نوشته اي را خوانده ام كه گاز خردل حتي آثار بيولوژيكي دراز مدت بر خاك و محيط زيست دارد. من هر چه جستجو كردم كه دراين زمينه در مورد سردشت مطلبي را پيدا كنم. نيافتم. سردشت در اين زمينه هم يك مورد مطالعاتي بسيار نادر است و لذا ارزش اين را دارد كه گروههاي متعدد، در آنجا پژوهش انجام بدهند، چون اين آثار به تدريج از بين مي روند. بايد تيمهائي باشند كه در فواصل زماني بسيار كوتاه اين تغييرات را ثبت و ضبط كنند. چون چنين مورد مطالعاتي گسترده و عظيمي را نمي توان در هيچ جاي دنيا پيدا كرد. من در زمينه روانشناسي اجتماعي هم هيچ چيز پيدا نكردم.
روانشناسي فردي هم در اين زمينه بسيار مهم است. اين افراد، هم خود به شدت درگير عوارض ناشي از اين فاجعه شده اند و هم خانواده و فرزندانشان رنج مي برند.
من در اين زمينه به هر جا كه مراجعه كردم، جوابي نيافتم.در اين زمينه ها دانشگاهها بايد به شدت فعاليت كنند. انجمنهاي علمي و پژوهشي بايد در اين زمينه، فعال شوند. در پاسخ به اين سئوال كه چرا در مورد مصدومين وفي المثل زنان بارداري كه در معرض گاز قرار گرفتند و يا حتي زنان كه سالها پس از اين حادثه، فرزنداني را به دنيا آوردند، تحقيق نشده تا معلوم شود كه خود و فرزندانشان دچار چه عوارضي شدند، در برابر اين پرسش معمولا اين پاسخ داده مي شود كه نمي خواهيم در جامعه، رعب ايجاد شود.
مردمي با اين همه مصائب، سالهاست زندگي مي كنند و دچار رعب نشده اند، كساني كه در اين زمينه آگاه مي شوند، دچار رعب نشده اند، كساني كه در اين زمينه آگاه مي شوند، دچار رعب مي گردند؟ بيشتر به يك مزاح شبيه است. قطعا علت غفلت از اين پديده و مصدومين آن، نمي تواند اين باشد. ناآگاهي جامعه بزرگ ترين لطمه را هم به اين مصدومين مي زند و هم ديگران را از اساسي ترين مشكلات هموطنان خود غافل مي كند. بعد هم قرار نيست اين پژوهشها را مردم عادي انجام بدهند. پژوهشهايي آكادميك و در سطوح بالاي علمي هستند؟
من بسيار علاقمند بودم كه حداقل سايت پزشكي استان ما، پوشه اي را براي اين مسئله قرار مي داد.
بعيد است كه خارجي ها در مورد اين چنين مسئله اي تحقيق نكرده باشند. آيا به موردي برنخورديد؟
خير. من جريان اسپانيا را كه دنبال مي كردم، ديدم مصدومين ما را به بيمارستانهاي نظامي برده بودند. قطعا آنها از جانبازان شيميايي ما به عنوان موارد تحقيقاتي استفاده كرده بودند. حتي نمونه برداري هم كرده بودند. ولي من از نتايج تحقيقات آنها نتوانستم چيزي به دست بياورم.
اگر پيشنهاد يا صحبت ديگري داريد، بفرماييد.
من پيشنهاد دادم كه در مراسم سالگرد سردشت، چند تن از نمايندگان و مسئولان به اينجا بيايند.اين طور نباشد كه سردشت باز تنها باشد. به اعتقاد من مصدومين شيميايي ديگر شهرها و مصدومين سردشت بايد از هم خبر داشته باشند.
ارتباط بين مردم فقط از طريق نهادهاي مردمي و NGO ها امكان پذير است. چنين مسائلي با بخشنامه هاي دولتي حاصل نمي شوند.
به هر حال شما ملاحظه مي كنيد هر سال تمام بازماندگان و اقوام كساني كه در فاجعه بمباران ناكازاكي و هيروشيما آسيب ديدند، در مراسمي در هيروشيما جمع مي شوند. روزگاري اينها شهرهاي ويرانه اي بودند، اما حالا هيروشيما يكي از زيباترين شهرهاي ژاپن است. به نظر من، هر سال بايد از مصدومين شيميايي همه كشور دعوت كرد تا در مراسمي در سردشت جمع شوند. اين كار باعث مي شود كه اولا اين احساس تنهايي و بي خبر ماندن از يكديگر كاهش پيدا كند. شما مي دانيد كه عوارض جسمي ناشي از مصدومين شيميايي در برابر احساس خستگي و افسردگي ناشي از تحمل اين رنج واقعا ساده تر است. بديهي است اگر اين افراد بدانند كه ديگراني هم مثل آنها رنج مي برند، تحمل درد آسان تر مي شود. از اين گذشته چنين تجمعي به خودي خود داراي قدرت ابراز و بروز زيادي مي شود و مي توان از اين طريق بسياري از مسائل را مطرح و پيگيري كرد. در اثر اين تعاملات، بخشي از مسائل خود به خود حل مي شوند. سردشت بايد به صورت يك مركز درآيد كه همه مصدومين و جانبازان شيميايي شهرهاي ديگر و نيز رزمندگان مصدوم شيميايي بتوانند حضور پيدا كنند. نهادهاي مردمي در اين زمينه هم بايد تنوع داشته باشند تا هريك، در زمينه اي كار و فعاليت كنند، چون ابعاد مختلف اين فاجعه به قدري گسترده است كه از دست يكي دو نهاد بر نمي آيد كه در زمينه همه آنها فعاليت كنند. انجمن حمايت از مصدومين شيميايي سردشت، همين قدر كه توانسته پرونده تاجر هلندي را در دادگاه لاهه دنبال كند، كار بزرگي را انجام داده، بديهي است كه اين انجمن نمي تواند به تنهايي پيگير همه كارها باشد. بايد به تأسيس NGO هاي جديد همت گمارد و از آنها حمايت كرد. مي خواهم عرض كنم هر يك روزي كه كارهاي پژوهشي را عقب بيندازيم، ماهها و سالها عقب مي افتيم چون زمان به نفع اين رخداد پيش نمي رود و ما فرصت را از دست مي دهيم و بعد از مدتي، اين رويداد نهايتا تبديل به يك حادثه تاريخي مي شود. به نظر من بايد فراخواني صورت بگيرد و تمام جانبازان شيميايي ايران، از طريق سردشت پيام خود را به دنيا برسانند. بايد مركزي باشد كه مسائل و مشكلات اينها را پي بگيرد، فرهنگ سازي كند، مراسم مناسب برگزار كند، توليد فكر كند و از همه مهم تر اطلاع رساني كند. ما در اين زمينه واقعا به پژوهشكده نياز داريم. مشكل ديگر اين است كه ما در اين زمينه تاريخ شفاهي نداريم. روزگاري من در راديو بودم و به موسيقيدانهاي ترك يعني «عاشقها» مي گفتم چطور شده كه ما افسانه كورا و غلو را سينه به سينه نقل كرديم و در زمينه اين فاجعه، حتي يك مرثيه، يك ترانه نداريم.
قوم كرد با غناي موسيقيايي و ادبي حيرت انگيز خود، چطور ممكن است در اين زمينه آثاري را خلق نكرده باشد. موسيقي با جان اين قوم درآميخته است. بي ترديد آثار زيادي خلق شده، اما ثبت نشده اند.
به هر حال من گفتم بياييم از اين شعرها، از اين ترانه ها براي «باكري» ها هم بسازيم ؛ براي مظلومان سردشت هم بسازيم و آن قدر پرمايه و پرقدرت كه بماند و نسل اندر نسل، سينه به سينه نقل شوند. امسال پيشنهاد داده ايم كه اين ترانه ها و اشعار گردآوري شوند. در حلبچه فعاليت خوبي در اين زمينه شده، اشعار نغزي سروده شده،ولي در مورد سردشت هيچ مجموعه اي گردآوري نشده. بعد از بيست سال براي ساختن يادماني در سردشت، بنياد حفظ آثار فراخوان داده. بايد جايي باشد كه فراخوان بدهد كساني كه در مورد فاجعه سردشت قصه و ترانه اي دارند، بفرستند و يا به زبانهاي خودشان آنها را بسازند و اينها قبل از آنكه از خاطره ها بروند،گردآوري شوند. بنابراين بايد به «تاريخ شفاهي» به شكلي جدي نگاه كرد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 20
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}